باب سوم: در عقود معینه مختلفه

830

فصل اول: در بیع

229

مبحث چهارم: در آثار بیع (ماده 362)

200

ماده 362 - آثار بیعی که صحیحا واقع شده باشد از قرار ذیل است:

1 - به مجرد وقوع بیع، مشتری مالک مبیع و بایع مالک ثمن می شود؛

2 - عقد بیع، بایع را ضامن درک مبیع و مشتری را ضامن درک ثمن قرار می دهد؛

3 - عقد بیع، بایع را به تسلیم مبیع ملزم می نماید؛

4 - عقد بیع مشتری را به تادیه ثمن ملزم می کند.

فصل دوم: در بیع شرط (مواد 458 تا 463)

255

ماده 458

295

در عقد بیع، متعاملین می توانند شرط نمایند که هرگاه بایع در مدت معینی تمام مثل ثمن را به مشتری رد کند خیار فسخ معامله را نسبت به تمام مبیع داشته باشد و همچنین می توانند شرط کنند که هرگاه بعض مثل ثمن را رد کرد خیار فسخ معامله را نسبت به تمام یابعض مبیع داشته باشد در هر حال حق خیار، تابع قرارداد متعاملین خواهد بود و هرگاه نسبت به ثمن، قید تمام یا بعض نشده باشدخیار، ثابت نخواهد بود مگر با رد تمام ثمن.

ماده 459

266

در بیع شرط به مجرد عقد، مبیع ملک مشتری می شود با قیدخیار برای بایع بنابراین اگر بایع به شرایطی که بین او و مشتری برای استرداد مبیع مقرر شده است عمل ننماید بیع، قطعی شده و مشتری مالک قطعی مبیع می گردد و اگر بالعکس بایع به شرایط مزبوره عمل نماید و مبیع را استرداد کند از حین فسخ، مبیع مال بایع خواهد شد ولی نماات و منافع حاصله از حین عقد تا حین فسخ مال مشتری است.

ماده 460

219

در بیع شرط، مشتری نمی تواند در مبیع تصرفی که منافی خیار باشد از قبیل نقل و انتقال و غیره بنماید.

ماده 461

240

اگر مشتری در زمان خیار از اخذ ثمن خودداری کند بایع می تواند با تسلیم ثمن به حاکم یا قائم مقام او معامله را فسخ کند.

ماده 463

208

اگر در بیع شرط، معلوم شود که قصد بایع، حقیقت بیع نبوده است احکام بیع در آن مجری نخواهد بود.

فصل سوم: در معاوضه (مواد 464 و 465)

265

ماده 464

205

 معاوضه عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین، مالی می دهد به عوض مال دیگر که از طرف دیگر اخذ می کند بدون ملاحظه اینکه یکی از عوضین، مبیع و دیگری ثمن باشد.

ماده 465

215

در معاوضه، احکام خاصه بیع جاری نیست.

فصل چهارم: در اجاره (مواد 466 و 467)

213

ماده 466 - اجاره عقدی است که به موجب آن، مستاجر، مالک منافع عین مستاجره می شود، اجاره دهنده را موجر و اجاره کننده رامستاجر و مورد اجاره را عین مستاجره گویند.

 

ماده 467 - مورداجاره ممکن است اشیا یا حیوان یا آنسآن باشد.

مبحث سوم: در اجاره اشخاص (مواد 512 و 513)

237

ماده 512 - در اجاره اشخاص، کسی که اجاره می کند مستاجر و کسی که مورد اجاره واقع می شود اجیر و مال الاجاره، اجرت نامیده می شود.

 

ماده 513 - اقسام عمده اجاره اشخاص از قرار ذیل است:

1 - اجاره خدمه و کارگران از هر قبیل؛

2 - اجاره متصدیان حمل و نقل اشخاص یا مال التجاره، اعم از راه خشکی یا اب یا هوا.

فصل ششم: در مضاربه (مواد 546 تا 560)

222

ماده 546

197

مضاربه عقدی است که به موجب آن احد متعاملین سرمایه می دهد با قید اینکه طرف دیگر با آن تجارت کرده و در سودآنشریک باشندصاحب سرمایه، مالک وعامل، مضارب نامیده می شود.

ماده 547

207

سرمایه باید وجه نقد باشد.

ماده 548

203

حصه هر یک از مالک و مضارب در منافع باید جز مشاع ازکل از قبیل ربع یا ثلث و غیره باشد.

ماده 549

210

حصه های مزبوره در ماده فوق باید در عقد مضاربه معین شود مگر اینکه در عرف، منجزا معلوم بوده و سکوت در عقدمنصرف به آن گردد.

ماده 550

207

مضاربه عقدی است جایز.

ماده 551

206

عقد مضاربه به یکی از علل ذیل منفسخ می شود:

1 - در صورت موت یا جنون یا سفه احد طرفین؛

2 - در صورت مفلس شدن مالک؛

3 - در صورت تلف شدن تمام سرمایه و ربح؛

4 - در صورت عدم امکان تجارتی که منظور طرفین بوده.

ماده 552

198

هرگاه در مضاربه، برای تجارت مدت معین شده باشد تعیین مدت موجب لزوم عقد نمی شود لیکن پس از انقضا مدت، مضارب نمی تواند معامله بکند مگر به اجازه جدید مالک.

ماده 553

218

در صورتی که مضاربه، مطلق باشد (یعنی تجارت خاصی شرط نشده باشد) عامل می تواند هر قسم تجارتی را که صلاح بدآندبنماید ولی در طرز تجارت باید متعارف را رعایت کند.

ماده 554

206

مضارب نمی تواند نسبت به همان سرمایه با دیگری مضاربه کند یا آن را به غیر واگذار نماید مگر با اجازه مالک.

ماده 555

206

مضارب باید اعمالی را که برای نوع تجارت، متعارف ومعمول بلد و زمان است بجا اورد ولی اگر اعمالی را که برطبق عرف بایستی به اجیر رجوع کند خود شخصا انجام دهد مستحق اجرت آننخواهد بود.

ماده 556

229

مضارب در حکم امین است و ضامن مال مضاربه نمی شودمگر در صورت تعدی یا تفریط.

ماده 557

220

اگر کسی مالی برای تجارت بدهد و قرار گذارد که تمام منافع، مال مالک باشد در این صورت معامله، مضاربه محسوب نمی شود و عامل مستحق اجرت المثل خواهد بود مگر اینکه معلوم شود که عامل، عمل را تبرعا انجام داده است.

ماده 558

211

اگر شرط شود که مضارب، ضامن سرمایه خواهد بود و یاخسارات حاصله از تجارت، متوجه مالک نخواهد شد عقد باطل است مگر اینکه بطور لزوم شرط شده باشد که مضارب از مال خودبه مقدار خسارت یا تلف، مجانا به مالک تملیک کند.

ماده 559

196

در حساب جاری یا حساب به مدت ممکن است با رعایت شرط قسمت اخیر ماده قبل، احکام مضاربه جاری و حق المضاربه به آن تعلق بگیرد.

ماده 560

204

بغیر از آنکه فوقا مذکور شد مضاربه تابع شرایط و مقرراتی است که به موجب عقد بین طرفین مقرر است.

فصل هفتم: در جعاله (مواد 561 تا 571)

243

ماده 561

237

جعاله عبارت است از التزام شخصی به ادا اجرت معلوم درمقابل عملی اعم از اینکه طرف، معین باشد یا غیرمعین.

ماده 562

216

در جعاله ملتزم را جاعل و طرف را عامل و اجرت را جعل می گویند.

ماده 563

264

در جعاله معلوم بودن اجرت من جمیع الجهات، لازم نیست بنابراین اگر کسی ملتزم شود که هر کس گمشده او را پیدا کند حصه مشاع معینی از آن، مال او خواهد بود جعاله صحیح است.

ماده 564

245

در جعاله گذشته از عدم لزوم تعیین عامل، ممکن است عمل هم مردد و کیفیات آن نامعلوم باشد.

ماده 565

207

جعاله تعهدی است جایز و مادامی که عمل به اتمام نرسیده است هر یک از طرفین می توانند رجوع کنند ولی اگر جاعل در اثنا عمل، رجوع نماید باید اجرت المثل عمل عامل را بدهد.

ماده 566

232

هرگاه در جعاله، عمل دارای اجزاء متعدد بوده و هر یک ازاجزاء، مقصود بالاصاله جاعل بوده باشد و جعاله فسخ گردد عامل ازاجرت المسمی به نسبت عملی که کرده است مستحق خواهدبود اعم از اینکه فسخ از طرف جاعل باشد یا از طرف خود عامل.

ماده 567

209

عامل وقتی مستحق جعل می گردد که متعلق جعاله را تسلیم کرده یا انجام داده باشد.

ماده 568

211

اگر عاملین متعدد، به شرکت هم عمل را انجام دهند هر یک به نسبت مقدار عمل خود مستحق جعل می گردد.

ماده 569

299

مالی که جعاله برای آن واقع شده است از وقتی که به دست عامل می رسد تا به جاعل رد کند در دست او امانت است.

ماده 570

209

جعاله بر عمل نامشروع و یا بر عمل غیر عقلایی باطل است.

فصل دهم: در عاریه (مواد 635 تا 647)

250

ماده 635

216

عاریه عقدی است که بموجب آن احد طرفین به طرف دیگراجازه می دهد که از عین مال او مجانا منتفع شود.

عاریه دهنده را معیر و عاریه گیرنده را مستعیر گویند.

ماده 636

193

عاریه دهنده علاوه بر اهلیت باید مالک منفعت مالی باشدکه عاریه می دهد اگر چه مالک عین نباشد.

ماده 637

230

هر چیزی که بتوان با بقا اصلش از آن منتفع شد می تواند موضوع عقد عاریه گردد. منفعتی که مقصود از عاریه است منفعتی است که مشروع و عقلایی باشد.

ماده 638

194

عاریه عقدی است جایز و به موت هر یک از طرفین منفسخ می شود.

ماده 639

204

هرگاه مال عاریه دارای عیوبی باشد که برای مستعیر تولیدخسارتی کند معیر مسئول خسارت وارده نخواهد بود مگر اینکه عرفا مسبب محسوب شود.

همین حکم در مورد مودع و موجر و امثال آنها نیز جاری می باشد.

ماده 640

227

مستعیر ضامن تلف یا نقصان مال عاریه نمی باشد مگر درصورت تفریط یا تعدی.

ماده 641

191

مستعیر مسئول منقصت ناشی از استعمال مال عاریه نیست مگر اینکه در غیر مورد اذن، استعمال نموده باشد و اگر عاریه مطلق بوده برخلاف متعارف استفاده کرده باشد.

ماده 642

231

اگر بر مستعیر شرط ضمان شده باشد مسئول هر کسر ونقصانی خواهد بود اگرچه مربوط به عمل او نباشد.

ماده 643

219

اگر بر مستعیر شرط ضمان منقصت ناشی از صرف استعمال نیز شده باشد ضامن این منقصت خواهد بود.

ماده 644

229

در عاریه طلا و نقره اعم از مسکوک و غیرمسکوک مستعیرضامن است هر چند شرط ضمان نشده و تفریط یا تعدی هم نکرده باشد.

ماده 645

201

در رد عاریه باید مفاد مواد 624 و 626 تا 630 رعایت شود.

ماده 646

197

مخارج لازمه برای انتفاع از مال عاریه بر عهده مستعیر است و مخارج نگاهداری آن تابع عرف و عادت است مگر اینکه شرط خاصی شده باشد.

ماده 647

203

مستعیر نمی تواند مال عاریه رابه هیچ نحوی به تصرف غیردهد مگر به اذن معیر.

فصل یازدهم: در قرض (مواد 648 تا 653)

334

ماده 648

206

قرض عقدی است که بموجب آن احد طرفین مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک می کند که طرف مزبور مثل آنرا از حیث مقدار و جنس و وصف رد نماید و در صورت تعذر رد مثل، قیمت یوم الرد را بدهد.

ماده 649

210

اگر مالی که موضوع قرض است بعد از تسلیم، تلف یا ناقص شود از مال مقترض است.

ماده 650

223

مقترض باید مثل مالی را که قرض کرده است رد کند اگرچه قیمتا ترقی یا تنزل کرده باشد.

ماده 651

210

اگر برای ادا قرض به وجه ملزمی اجلی معین شده باشدمقرض نمی تواند قبل از انقضا مدت، طلب خود را مطالبه کند.

ماده 652

197

در موقع مطالبه، حاکم مطابق اوضاع و احوال برای مقترض مهلت یا اقساطی قرار می دهد.

ماده 653 - منسوخ است

200

منسوخ است.

فصل دوازدهم: در قمار و گروبندی (مواد 654 و 655)

271

ماده 654

202

قمار و گروبندی باطل و دعاوی راجعه به آن مسموع نخواهد بود. همین حکم در مورد کلیه تعهداتی که از معاملات نامشروع تولید شده باشد جاری است.

ماده 655

236

 در دوانیدن حیوانات سواری و همچنین در تیر اندازی وشمشیرزنی گروبندی جائز و مفاد ماده قبل در مورد آنها رعایت نمی شود.

فصل پانزدهم: در حواله (مواد 724 تا 733)

267

ماده 724

203

حواله عقدی است که به موجب آن طلب شخصی از ذمه مدیون به ذمه شخص ثالثی منتقل می گردد.

مدیون را محیل، طلبکار را محتال، شخص ثالث را محال علیه می گویند.

ماده 725

216

حواله محقق نمی شود مگر با رضای محتال و قبول محال علیه.

ماده 726

207

اگر در مورد حواله، محیل مدیون محتال نباشد احکام حواله در آن جاری نخواهد بود.

ماده 727

216

برای صحت حواله لازم نیست که محال علیه مدیون به محیل باشددراین صورت محال علیه پس ازقبولی درحکم ضامن است.

ماده 728

230

در صحت حواله، ملائت محال علیه شرط نیست.

ماده 729

222

هرگاه در وقت حواله، محال علیه معسر بوده و محتال جاهل به اعسار او باشد محتال می تواند حواله را فسخ و به محیل رجوع کند.

ماده 730

216

پس از تحقق حواله، ذمه محیل از دینی که حواله داده بری وذمه محال علیه مشغول می شود.

ماده 731

244

در صورتی که محال علیه مدیون محیل نبوده بعد از اداءوجه حواله می تواند به همان مقداری که پرداخته است رجوع به محیل نماید.

ماده 732

242

حواله عقدی است لازم و هیچ یک از محیل و محتال ومحال علیه نمی تواند آن را فسخ کند مگر در مورد ماده 729 و یا درصورتی که خیار فسخ شرط شده باشد.

ماده 733

247

اگر در بیع، بایع حواله داده باشد که مشتری ثمن را به شخصی بدهد یا مشتری حواله داده باشد که بایع ثمن را از کسی بگیرد و بعد بطلان بیع معلوم گردد حواله باطل می شود و اگر محتال ثمن را اخذ کرده باشد باید مسترد دارد ولی اگر بیع به واسطه فسخ یااقاله منفسخ شود حواله باطل نبوده لیکن محال علیه بری و بایع یامشتری می تواند به یکدیگر رجوع کند. مفاد این ماده در مورد سایرتعهدات نیز جاری خواهد بود.

فصل شانزدهم: در کفالت (مواد 434 تا 751)

224

ماده 734

207

 کفالت عقدی است که به موجب آن احد طرفین در مقابل طرف دیگر احضار شخص ثالثی را تعهد می کند.

متعهد را کفیل، شخص ثالث را مکفول و طرف دیگر رامکفول له می گویند.

ماده 735

180

کفالت به رضای کفیل و مکفول له واقع می شود.

ماده 736

184

در صحت کفالت، علم کفیل به ثبوت حقی بر عهده مکفول، شرط نیست بلکه دعوی حق از طرف مکفول له کافی است اگرچه مکفول منکر آن باشد.

ماده 737

202

کفالت ممکن است مطلق باشد یا موقت و در صورت موقت بودن باید مدت آن معلوم باشد.

ماده 738

202

ممکن است شخص دیگری کفیل کفیل شود.

ماده 739

221

 در کفالت مطلق، مکفول له هر وقت بخواهد می توانداحضار مکفول را تقاضا کند ولی در کفالت موقت قبل از رسیدن موعد، حق مطالبه ندارد.

ماده 740

209

کفیل باید مکفول را در زمان و مکانی که تعهد کرده است حاضر نماید والا باید از عهده حقی که بر عهده مکفول ثابت می شود براید.

ماده 741

192

اگر کفیل ملتزم شده باشد که مالی در صورت عدم احضارمکفول بدهد باید بنحوی که ملتزم شده است عمل کند.

ماده 742

203

اگر در کفالت محل تسلیم معین نشده باشد کفیل بایدمکفول را در محل عقد تسلیم کند مگر اینکه عقد منصرف به محل دیگر باشد.

ماده 743

201

اگر مکفول غایب باشد به کفیل مهلتی که برای حاضرکردن مکفول کافی باشد داده می شود.

ماده 744

210

اگر کفیل مکفول را در غیر زمان و مکان مقرر یا برخلاف شرایطی که کرده اند تسلیم کند قبول آن بر مکفول له لازم نیست لیکن اگر قبول کرد کفیل بری می شود و همچنین اگر مکفول له برخلاف مقرر بین طرفین تقاضای تسلیم نماید کفیل ملزم به قبول نیست.

ماده 745

219

هر کس شخصی را از تحت اقتدار ذیحق یا قائم مقام او بدون رضای او خارج کند در حکم کفیل است و باید آن شخص راحاضر کند والا باید از عهده حقی که بر او ثابت شود براید.

ماده 746

204

در موارد ذیل کفیل بری می شود:

1 - در صورت حاضرکردن مکفول بنحوی که متعهد شده است؛

2 - در صورتی که مکفول در موقع مقرر شخصا حاضر شود؛

3 - در صورتی که ذمه مکفول بنحوی از انحا از حقی که مکفول له بر او دارد بری شود؛

4 - در صورتی که مکفول له کفیل را بری نماید؛

5 - در صورتی که حق مکفول له بنحوی از انحا به دیگری منتقل شود؛

6 - در صورت فوت مکفول.

ماده 747

189

هرگاه کفیل مکفول خود را مطابق شرایط مقرره حاضر کند ومکفول له از قبول آن امتناع نماید کفیل می تواند احضار مکفول وامتناع مکفول له را با شهادت معتبر نزد حاکم و یا احضار نزد حاکم اثبات نماید.

ماده 748

201

فوت مکفول له موجب برائت کفیل نمی شود.

ماده 749

223

هرگاه یک نفر در مقابل چند نفر، از شخصی کفالت نماید به تسلیم او به یکی از آنها در مقابل دیگران بری نمی شود.

ماده 750

213

در صورتی که شخصی کفیل کفیل باشد و دیگری کفیل او وهکذا هر کفیل باید مکفول خود را حاضر کند و هر کدام از آنها که مکفول اصلی را حاضر کرد او و سایرین بری می شوند و هر کدام که به یکی از جهات مزبور در ماده 746 بری شد کفیل های مابعد او هم بری می شوند.

ماده 751

219

هرگاه کفالت به اذن مکفول بوده و کفیل با عدم تمکن ازاحضار حقی را که به عهده او است اداء نماید و یا به اذن او اداء حق کند می تواند به مکفول رجوع کرده آنچه را که داده اخذ کند و اگرهیچ یک به اذن مکفول نباشد حق رجوع نخواهد داشت.

فصل هفدهم: در صلح (مواد 752 تا 770)

397

ماده 752

247

صلح ممکن است یا در مورد رفع تنازع موجود و یاجلوگیری از تنازع احتمالی، در مورد معامله و غیر آن واقع شود.

ماده 753

214

برای صحت صلح، طرفین باید اهلیت معامله و تصرف درمورد صلح داشته باشند.

ماده 754

223

هر صلح نافذ است جز صلح بر امری که غیر مشروع باشد.

ماده 755

213

صلح با آنکار دعوا نیز جایز است بنابراین درخواست صلح، اقرار محسوب نمی شود.

ماده 756

219

حقوق خصوصی که از جرم تولید می شود ممکن است مورد صلح واقع شود.

ماده 757

203

صلح بلاعوض نیز جایز است.

ماده 758

227

صلح در مقام معاملات هرچند نتیجه معامله را که به جای آن واقع شده است می دهد لیکن شرایط و احکام خاصه آن معامله رآندارد بنابراین اگر مورد صلح، عین باشد در مقابل عوض، نتیجه آنهمان نتیجه بیع خواهد بود بدون اینکه شرایط و احکام خاصه بیع در آن مجری شود.

ماده 759

214

حق شفعه در صلح نیست هر چند در مقام بیع باشد.

ماده 761

227

صلحی که در مورد تنازع یا مبنی بر تسامح باشد قاطع بین طرفین است و هیچیک نمی تواند آن را فسخ کند اگرچه به ادعای غبن باشد مگر در صورت تخلف شرط یا اشتراط خیار.

ماده 762

255

اگر در طرف مصالحه و یا در مورد صلح اشتباهی واقع شده باشد صلح باطل است.

ماده 763

237

صلح به اکراه نافذ نیست.

ماده 764

281

تدلیس در صلح موجب خیار فسخ است.

ماده 765

206

صلح دعوی مبتنی بر معامله باطله، باطل است ولی صلح دعوی ناشی از بطلان معامله صحیح است.

ماده 766

247

اگر طرفین بطورکلی تمام دعاوی واقعیه و فرضیه خود را به صلح خاتمه داده باشند کلیه دعاوی داخل در صلح محسوب است اگرچه منشاء دعوی در حین صلح معلوم نباشد مگر اینکه صلح به حسب قرائن شامل آن نگردد.

ماده 767

215

اگر بعد از صلح معلوم گردد که موضوع صلح منتفی بوده است صلح باطل است.

ماده 768

218

 در عقد صلح ممکن است احد طرفین در عوض مال الصلحی که می گیرد متعهد شود که نفقه معینی همه ساله یا همه ماهه تا مدت معین تادیه کند این تعهد ممکن است به نفع طرف مصالحه یا به نفع شخص یا اشخاص ثالث واقع شود.

ماده 769

206

در تعهد مذکوره در ماده قبل به نفع هر کس که واقع شده باشد ممکن است شرط نمود که بعد از فوت منتفع، نفقه به وراث اوداده شود.

ماده 770

242

صلحی که بر طبق دو ماده فوق واقع می شود به ورشکستگی یا افلاس متعهد نفقه، فسخ نمی شود مگر اینکه شرط شده باشد.

فصل هجدهم: در رهن (مواد 771 تا 794)

229

ماده 771

182

رهن عقدی است که بموجب آن مدیون مالی را برای وثیقه به داین می دهد.

رهن دهنده را راهن و طرف دیگر را مرتهن می گویند.

ماده 772

212

مال مرهون باید به قبض مرتهن یا به تصرف کسی که بین طرفین معین می گردد داده شود ولی استمرار قبض شرط صحت معامله نیست.

ماده 773

189

هر مالی که قابل نقل و انتقال قانونی نیست نمی تواند موردرهن واقع شود.

ماده 774

196

مال مرهون باید عین معین باشد و رهن دین و منفعت باطل است.

ماده 775

203

برای هر مالی که در ذمه باشد ممکن است رهن داده شود ولو عقدی که موجب اشتغال ذمه است قابل فسخ باشد.

ماده 776

172

ممکن است یک نفر مالی را در مقابل دو یا چند دین که به دو یا چند نفر دارد رهن بدهد در این صورت مرتهنین باید به تراضی معین کنند که رهن در تصرف چه کسی باشد و همچنین ممکن است دو نفر یک مال را به یک نفر در مقابل طلبی که از آنها دارد رهن بدهند.

ماده 777

181

در ضمن عقد رهن یا به موجب عقد علیحده، ممکن است راهن مرتهن را وکیل کند که اگر در موعد مقرر راهن قرض خود را اداءننمود مرتهن از عین مرهونه یا قیمت آن طلب خود را استیفاء کند ونیز ممکن است قرار دهد وکالت مزبور بعد از فوت مرتهن با ورثه اوباشد و بالاخره ممکن است که وکالت به شخص ثالث داده شود.

ماده 778

210

اگر شرط شده باشد که مرتهن حق فروش عین مرهونه را ندارد باطل است.

ماده 779

216

هرگاه مرتهن برای فروش عین مرهونه وکالت نداشته باشد وراهن هم برای فروش آن و اداء دین حاضر نگردد مرتهن به حاکم رجوع می نماید تا اجبار به بیع یا اداء دین به نحو دیگر بکند.

ماده 780

201

برای استیفاء طلب خود از قیمت رهن، مرتهن بر هر طلبکاردیگری رجحان خواهد داشت.

ماده 781

210

اگر مال مرهون به قیمتی بیش از طلب مرتهن فروخته شودمازاد مال مالک آن است و اگر برعکس حاصل فروش کمتر باشدمرتهن باید برای نقیصه به راهن رجوع کند.

ماده 782

209

در مورد قسمت اخیر ماده قبل اگر راهن مفلس شده باشدمرتهن با غرماء شریک می شود.

ماده 783

178

اگر راهن مقداری از دین را اداء کند حق ندارد مقداری از رهن را مطالبه نماید و مرتهن می تواند تمام آن را تا کامل دین نگاه دارد مگر اینکه بین راهن ومرتهن ترتیب دیگری مقرر شده باشد.

ماده 784

212

تبدیل رهن به مال دیگر به تراضی طرفین جائز است.

ماده 785

233

هر چیزی که در عقد بیع بدون قید صریح به عنوان متعلقات جز مبیع محسوب می شود در رهن نیز داخل خواهد بود.

ماده 786

213

ثمره رهن و زیادتی که ممکن است در آن حاصل شود درصورتی که متصل باشد جزو رهن خواهد بود و در صورتی که منفصل باشد متعلق به راهن است مگر اینکه ضمن عقد بین طرفین ترتیب دیگری مقرر شده باشد.

ماده 787

233

عقد رهن نسبت به مرتهن جائز و نسبت به راهن لازم است وبنابراین مرتهن می تواند هر وقت بخواهد آن را بر هم زند ولی راهن نمی تواند قبل از اینکه دین خود را ادا نماید و یا بنحوی از انحا قانونی از آن بری شود رهن را مسترد دارد.

ماده 788

203

به موت راهن یا مرتهن رهن منفسخ نمی شود ولی درصورت فوت مرتهن راهن می تواند تقاضا نماید که رهن به تصرف شخص ثالثی که به تراضی او و ورثه معین می شود داده شود.

در صورت عدم تراضی، شخص مزبور از طرف حاکم معین می شود.

ماده 789

210

رهن در ید مرتهن امانت محسوب است و بنابراین مرتهن مسئول تلف یا ناقص شدن آن نخواهد بود مگر در صورت تقصیر.

ماده 790

248

بعد از برائت ذمه مدیون، رهن در ید مرتهن امانت است لیکن اگر با وجود مطالبه آن، را رد ننماید ضامن آن خواهد بوداگرچه تقصیر نکرده باشد.

ماده 791

170

اگر عین مرهونه به واسطه عمل خود راهن یا شخص دیگری تلف شود باید تلف کننده بدل آن را بدهد و بدل مزبور رهن خواهدبود.

ماده 792

190

وکالت مزبور در ماده 777 شامل بدل مزبور در ماده فوق نخواهد بود.

ماده 793

200

راهن نمی تواند در رهن تصرفی کند که منافی حق مرتهن باشد مگر به اذن مرتهن.

ماده 794

195

راهن می تواند در رهن تغییراتی بدهد یا تصرفات دیگری که برای رهن نافع باشد و منافی حقوق مرتهن هم نباشد بعمل اوردبدون اینکه مرتهن بتواند او را منع کند، در صورت منع اجازه باحاکم است.

فصل نوزدهم: در هبه (مواد 795 تا 807)

484

ماده 795

229

هبه عقدی است که به موجب آن یک نفر مالی را مجانا به کس دیگری تملیک می کند، تملیک کننده واهب، طرف دیگر رامتهب، مالی را که مورد هبه است عین موهوبه می گویند.

ماده 796

243

واهب باید برای معامله و تصرف در مال خود اهلیت داشته باشد.

ماده 797

205

واهب باید مالک مالی باشد که هبه می کند.

ماده 798

208

 هبه واقع نمی شود مگر با قبول و قبض متهب اعم از اینکه مباشر قبض خود متهب باشد یا وکیل او و قبض بدون اذن واهب اثری ندارد.

ماده 799

235

در هبه به صغیر یا مجنون یا سفیه قبض ولی معتبر است.

ماده 800

187

در صورتی که عین موهوبه در ید متهب باشد محتاج به قبض نیست.

ماده 801

250

هبه ممکن است معوض باشد و بنابراین واهب می تواندشرط کند که متهب مالی را به او هبه کند یا عمل مشروعی را مجانابجا اورد.

ماده 802

209

اگر قبل از قبض، واهب یا متهب فوت کند هبه باطل می شود.

ماده 803

207

بعد از قبض نیز واهب می تواند با بقاءق عین موهوبه از هبه رجوع کند مگر در موارد ذیل:

1 - در صورتی که متهب پدر یا مادر و یا اولاد واهب باشد؛

2 - در صورتی که هبه معوض بوده و عوض هم داده شده باشد؛

3 - در صورتی که عین موهوبه از ملکیت متهب خارج شده یامتعلق حق غیر واقع شود خواه قهرا مثل اینکه متهب به واسطه فلس محجور شود خواه اختیارا مثل اینکه عین موهوبه به رهن داده شود؛

4 - در صورتی که در عین موهوبه تغییری حاصل شود.

ماده 804

216

در صورت رجوع واهب نماات عین موهوبه اگر متصل باشد مال واهب و اگر منفصل باشد مال متهب خواهد بود.

ماده 805

221

بعد از فوت واهب یا متهب رجوع ممکن نیست.

ماده 806

187

هرگاه داین طلب خود را به مدیون ببخشد حق رجوع ندارد.

ماده 807

191

اگر کسی مالی را به عنوان صدقه به دیگری بدهد حق رجوع ندارد.

گروه وکلای عدل جو